قمر بنی هاشم

ساخت وبلاگ

امیرالمومنین علیه السلام به برادرش عقیل که عالم به انساب بود فرموده بود:برای من زنی را که فرزندانی شجاع بیاورد انتخاب کن.عقیل فاطمه دختر حزام را معرفی کرد وگفت:در عرب شجاعتر از پدران او کسی را نمیشناسم.علی علیه السلام با او ازدواج کرد واول فرزندی که به دنیا اورد عباس بود که او را به سبب زیبائی چهره قمر بنی هاشم لقب دادند وکنیه او ابوالفضل است.پس از عباس از ام البنین سه پسر دیگر به ترتیب عبدالله وعثمان وجعفر متولد شدند.عباس چهارده سال با پدرش امیرالمومنین وبقیه عمر را با دو برادرش زندگی کرد و هنگام شهادت سی و چهار سال از عمر شریفش گذشته بود.او در شجاعت بی نظیر بود وهنگامی که بر اسب سوار میشد پای مبارکش به زمین میرسید.امام صادق علیه السلام فرمود عمویم عباس دارای بصیرتی نافذ وایمانی محکم ودر رکاب امام حسین جهاد کرد ونیکو مبارزه نمود تا به شهادت رسید.روزی امام سجاد علیه السلام به فرزند عباس که نامش عبیدالله بود نظر کرد وگریست.سپس فرمود:هیچ روزی بر رسول الله سختتر از روز احد که حمزه ابن عبدالمطلب شهید شد وبعد از ان روز جنگ موته که جعفر ابن ابی طالب پسر عمویش شهید شد نبود وهیچ روزی همانند روز حسین نبود سی هزار نفر او را محاصره کردند که خود را از این امت میدانستند و با خون حسین به خدا تقرب می جستند وحسین علیه السلام انها را موعظه فرمود ولی نپذیرفتند تا او را به ستم شهید کردند.سپس امام سجاد علیه السلام فرمود:خدا عمویم عباس را رحمت کند او خود را فدای برادرش حسین نمود وایثار کرد تا اینکه هر دو دستش قطع شد وخداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند.وفرمود برای عباس نزد خداوند متعال منزلت و درجه ای است که تمام شهدا در قیامت به ان درجه غبطه میخورند.در روز عاشورا عباس چون تنهائی امام را دیدنزد او امد و فرمود:ایا به من رخصت میدهی تا به میدان بروم؟امام حسین علیه السلام گریه شدیدی نمود سپس فرمود:ای برادر تو علمدار من هستی.عباس فرمود ای برادر سینه ام تنگ و از زندگی خسته شده ام ومیخواهم از این منافقین خونخواهی کنم.امام علیه السلام فرمود:برای کودکان کمی اب تهیه کن.عباس به میدان امد وسپاه کوفه را موعظه فرمود وانها را از عذاب خدا ترسانید ولی در  انها اثر نکرد سپس به نزد برادرش بازگشت.در ان هنگام فریاد العطش کودکان را شنید پس بر مرکبش سوار شد ومشک ونیزه را برداشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر از سپاه دشمن که مامور بر فرات بودند او را احاطه کردند واو را هدف تیر قرار دادند.عباس هشتاد نفر از انان را به درک واصل کرد تا اینکه وارد فرات شد.چون خواست کمی اب بنوشد یاد عطش حسین واهل بیت وکودکان او را از نوشیدن اب باز داشت پس اب را ریخت  و مشک را از اب پر کرد وبر شانه راستش انداخت وراهی خیمه ها شد.دشمن از هر طرف او را محاصره کردند.عباس با انها جنگید تا اینکه نوفل ازرق دست راستش را قطع کرد.انگاه مشک را بر دوش چپ نهاد وپرچم را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:والله ان قطعتم یمینی انی احامی ابدا عن دینی وعن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین دست چپ عباس را همان ملعون خبیث از مچ قطع کرد.درنقل دیگری روایت شده حکیم ابن طفیل که در پشت نخلی کمین کرده بود با شمشیر دست چپ عباس را قطع کرد ان حضرت پرچم را به سینه مبارکش چسبانید ومشک را به دندان گرفت.در ان هنگام تیری بر مشک خورد و اب مشک فرو ریخت وتیر دیگری بر سینه مبارکش خورد وتیر دیگری به چشم مبارکش خورد ودر اخر عمود اهنی بر سر مبارکش زدند که از اسب بر زمین افتاد وفریاد زد یا اخاه ادرک اخاک.امام بر بالین برادرش امد وفرمود الان انکسر ظهری وقلت حیلتی و زار زار گریست تا عباس جان داد.بعضی گفته اند امام بدن عباس را به سبب کثرت جراحات نتوانست از قتلگاه به جائی که اجساد شهدا بود حمل کند.عباس اخرین شهید از اصحاب حسین بود.(ابصارالعین_الدمعه الساکبه_مقتل الحسین مقرم)

اشک ریزان بر امیر کاروان...
ما را در سایت اشک ریزان بر امیر کاروان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedalirezar بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 2:16