دختری در خرابه

ساخت وبلاگ

یزید لعنه الله علیه اسرای اهل البیت را در محلی خرابه جای داده بود در حالی که زنان اهل بیت شهادت امام واصحابش را از کودکان مخفی نگه داشته بودند و به انها گفته بودند پدرانشان به مسافرت رفته اند.امام حسین علیه السلام دختری داشت که چهار سال از عمر مبارکش گذشته بود.شبی از خواب پرید در حالی که سخت  پریشان وناراحت بود و سراغ پدرش را گرفت و گفت پدرم کجاست که من هم اکنون او را دیدم؟بانوان حرم چون این سخن از او شنیدند گریستند و کودکان دیگر نیز ناله سر دادند.چون صدای گریه انان بلند شد یزید از خواب بیدار شد وپرسید این گریه از کجاست؟جریان را به یزید گفتند. یزید گفت سر پدرش را نزد او ببرید.ان سر مقدس را در زیر سرپوشی نهاده  و در مقابل او گذاشتند.کودک پرسید این چیست؟گفتند سر پدرت حسین است.دختر امام سرپوش را برداشت .چون چشمش به سر مبارک پدر افتاد ناله ای از دل کشید وبیتاب شد وگفت ای پدر چه کسی تو را به خونت رنگین کرد؟چه کسی رگهای تو را برید؟چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ای پدر بعد از تو به چه کسی دل ببندم؟چه کسی یتیم تو را بزرگ خواهد کرد؟ای پدر انیس این زنان و اسیران کیست؟ای کاش من فدایت شده بودم.ای کاش من نابینا شده بودم.ای کاش من در خاک دفن شده بودم ومحاسن به خون خضاب شده تو را نمیدیدم.انگاه لبهای کوچک خود را بر لبهای پدر نهاد وگریه شدیدی کرد و از هوش رفت.هرچه تلاش کردند به هوش نیامد واین کودک دردانه به شهادت رسید.(نفس المهموم ص456)

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 23:23&nbsp توسط seyedalirezaragai  | 

اشک ریزان بر امیر کاروان...
ما را در سایت اشک ریزان بر امیر کاروان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedalirezar بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 2:16